اگرچه طی سالهای اخیر اتحاد و یکپارچگی درمیان اعضای حزب در پی رسوایی مربوط به بوشی لای، فساد دولتی، رشد کند اقتصادی و خدشهدار شدن روابط با کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ و ناآرامیهای اجتماعی دستخوش تغییرات عمدهای شده و برای همین، سؤال اصلی این است که حزب کمونیست تا چه مدت قادر به حفظ قدرت فعلی خواهد بود و آیا این حزب در درازمدت راهحلی دمکراتیک برای بقا خواهد یافت یا خیر؟ حزب کمونیست چین که از 63سال پیش تاکنون قدرت را دردست داشته است، تا چند سال دیگر به زمره احزابی همچون حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق که 74سال در راس قدرت حضور داشت و حزب کومینتانگ تایوان با 73سال و حزب نهاد انقلابی مکزیک با 71سال زمامداری خواهد پیوست.
این حزب برای بقا در آینده دو راه پیش رو خواهد داشت: مسیری که حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی پیمود و به نابودی آن منجر شد و مسیری که احزاب کمونیستی تایوان و مکزیک با بازسازی و ایجاد تغییرات بزرگ ایجاد کردند. مقاومت دیرینه علیه اصلاحات سیاسی یکی از عوامل اصلی بروز فساد در مقاطع مختلف حیات این حزب به شمار میرود و از آنجا که اکثریت 80میلیون عضو حزب کمونیست تنها با هدف برخورداری از مزایای این حزب به عضویت آن درآمدهاند، در پی بحرانهایهای احتمالی حزب، آنها هم آسیبپذیر نشان خواهند داد. در این شرایط در پیش گرفتن راهی که احزاب کومینتانگ و حزب نهاد انقلابی مکزیک پیمودند، غیرقابل اجتناب جلوه میکند.
این احزاب موفقترین نمونههای احزاب تکقدرتی در جهان شناخته میشوند که طی یک ربع قرن اخیر به دمکراسیهای چندحزبی تبدیل شدهاند. این احزاب در دهه80میلادی متوجه پایان عمر دولتهای تکحزبی خویش شدند. در هر دو کشور در زمان وقوع تغییرات حزب حاکم قدرتمندتر از اپوزیسیون بود و پیش از اینکه اعتبار خود را از دست رفته ببیند، اقدام به بازسازی تدریجی کرد. ضمن اینکه رهبران این کشورها با استفاده از مرکزگرایی قدرت و نوعی دیکتاتوری درون حزبی برخلاف دمکراسی درون حزبی، راه غلبه بر اپوزیسیون محافظهکار را در پیش گرفتند. با دمکراتیک کردن هرچه بیشتر سیستم سیاست داخلی از طریق انتخابات رقابتی در شهرها و ایالات مختلف، امکان کسب آرا از سوی رأیدهندگان و پیروزی در انتخابات فراهم شد. چنین دستاوردی مسلما از طریق دمکراسی درونحزبی که نوع دیگری از فریب و زدوبند سیاسی است، حاصل نمیشد. حزب حاکم کمونیست چین از نگاه کارشناسان بینالمللی کماکان یک حزب دیکتاتوری و غیرخودمختار است که نیروهای نظامی و سیستم قضایی، اداری و اقتصادی را در این کشور کنترل میکند. جدا کردن یک حزب دیکتاتوری از دولت کار سختی است. در اتحاد جماهیر شوروی سابق چنین سیستمی منجر به فروپاشی حزب شده بود و در کشورهای اروپای شرقی هم انقلابهای دمکراتیک شانسی برای بقا به دولتهای تک حزبی ندادند.
پیروان اصلاحات
در بین چهرههای مهم سیاسی حال حاضر چین، وانگ یانگ، دبیر حزب کمونیست در ایالت گواندونگ تنها شخصی است که طی سالهای گذشته به کرات در مورد نیاز و ضرورت انجام اصلاحات و آزادیهای سیاسی حرف زده است. با اینکه خیلیها نقش وانگ را در اخراج بوشیلای از حزب کمونیست مهم قلمداد میکنند ولی هیچ مدرکی دال بر دخالت مستقیم وانگ در اخراج او از این حزب به چشم نمیخورد. وانگ که سمت فعلی خود را در سال2007 در اختیار گرفته، دیدگاههای مشترکی با ون جیابائو، نخستوزیر چین و یکی دیگر از منتقدان اصلی بوشیلای و سیاستهایش در حزب کمونیست دارد؛ اگرچه بین وانگ و جیابائو تفاوتهای عمدهای بهچشم میخورد. نخستوزیر چین علاقه زیادی به تکرار شعارهای اواخر دوران دنگ شیائوپینگ نظیر اینکه «بدون اصلاحات همه راهها به شکست منجر میشوند» و «اصلاحات سیاسی همگام با اصلاحات اقتصادی باید صورت گیرند» دارد. البته جیابائو هرگز نتوانست راه مشخصی برای تحقق این شعارها ترسیم کند. اما وانگ هم از نظر تئوری و هم از نظر عملی گامهای مهمی در این فرایند برداشته و پیشبینی میشود او بتواند نقش مهمی در انجام اصلاحات ضروری در داخل حزب کمونیست بهمنظور تداوم بقای این حزب در آینده ایفا کند.
نقش شاهزادههای جوان
مسلما مردم چین قادر نیستند با شورش یا اعتراض عمومی، پولیتبورو را به سمت اقدامات اصلاحگرایانه سوق دهند؛ چراکه اعضای پولیت بورو از طریق بازیهای قدرت که هنوز در کنترل رؤسای جمهور و نخستوزیرهای قبلی چین هستند، برگزیده خواهند شد. به همینخاطر برای شناخت آینده چین، پی بردن به نقش شاهزادههای جوان معروف و وظیفه اصلی آنها بعد از برپایی کنگره از اهمیت زیادی برخوردار است. نخستین چهره معروف درمیان شاهزادههای جوان شی جینپینگ است که از او بهعنوان رئیسجمهور بعدی نام برده شده. تفاوت عمده او با دیگر محافظهکاران این است که شیجینپینگ به اعضای خانوادهاش توصیه کرده بود که در مدت پنجسال قبل از انتخاب او به این سمت از هرگونه جنجال و رسوایی سیاسی اجتناب کنند. اما شرایط فرزندان و نوههای جیانگ زمین، ژو یونگ کانگ، لی چانگچون یا وو بانگو متفاوت بود. به غیر از جیانگ زمین، رئیسجمهور سابق، همه این افراد اعضای فعلی پولیت بورو هستند. خانوادههای آنها مدیریت بانکها و شرکتهای ساختمانی، تکنولوژیهای جدید یا توزیع ذخایر انرژی را برعهده دارند. به سختی میتوان تصور کرد که یک رهبر جدید محافظهکار بخواهد از منافع و سود بالای این سه بخش مهم صرفنظر کند. بهخصوص که این بخشها از مدتها پیش بهعنوان اولویتهای اصلی جمهوری خلق چین معرفی شده و با دو طرح کمک سخاوتمندانه از سوی دولت همراه بودهاند که به زعم کارشناسان اقتصادی بینالمللی نادرست بوده و هیچ اتفاق تازهای در اشتغالزایی و دستمزدها ایجاد نکردهاند و تنها میزان درآمدزایی خانوادههای شاهزادههای جوان را افزایش دادهاند.
درمیان این شاهزادهها، سالمترین خانواده متعلق به لی که چیانگ اصلاحطلبی است که نخستوزیر بعدی چین خواهد بود. چارچوب نظام خانوادگی او سبب محبوبیت وی و اعتبارش نزد اصلاحطلبان در چین و در خارج از این کشور شده است. این درحالی است که حتی ون جیابائو و هو جینتائو هم نتوانستند از رسواییهای معمول رایج در میان اعضای خاندان خود درامان بمانند. همسر و فرزندان ون جیابائو بهخاطر عادت دیرینهشان بابت دریافت حق مشاورههای سنگین و پاداش دادن جواهرات و سنگهای قیمتی به افرادی که با آنها تجارت میکنند، شهرت دارند. در چنین شرایطی بدیهی است که حتی مشهورترین اصلاحطلبان این کشور هم نمیتوانند اعتماد افکار عمومی چین را به سوی خود جلب کنند.